سهند اطهری: آرمان عشقی ...

 

آرمان عشقی از زبان زرتشت با صدای سهند اطهری 

 

ای جوانمردان عالمگیر خفته در مغاک

نامتان رخشنده در آفاق و خود در زیر خاک

جای دارد هرچه دلتنگید از ایران کنون

زین پسرهای درآورده پدر از خود برون

حیف نبود زادگان خسرو کشورگشای

دست بر شمشیر نابرده درآیندی ز پای

خیرگی بنگر که در مغرب زمین غوغا بپاست

این همی گوید که ایران از من ، آن گوید ز ماست

ای گروه پاک مشرق، هند و ایران، ترک و چین

بر سر مشرق زمین شد جنگ در مغرب زمین

در اروپا، آسیا را لقمه ای پنداشتند

هر یک اندر خوردنش چنگال‌ها برداشتند

بی خبر کآخر نگنجد کوه در حلقوم کاه

گر که این لقمه فرو بردند روی من سیاه

یاد از آن عهدی که در مشرق تمدن باب بود

وز کران شرق نور معرفت پَرتاب بود

یادشان رفته، همان هنگام در مغرب زمین

مردمی بودند همچون جانور جنگل نشین

از همین رو ، گله گله می چریدندی گیاه

خیز ای مشرق زمینی روز مغرب کن سیاه

تا نخوابد شرق، کی مغرب برآید آفتاب

غرب را بیداری آنگه شد که شرقی شد به خواب

دارم امید آن که گر شرقی بیابد اقتدار

از پی آسایش خلق اقتدار آید به کار

نی چو غربی آدمی را رانده از هرجا کنند

آدمی و آدمیت را چنین رسوا کنند

بعد از این باید نماند هیچ‌کس در بندگی

هرکسی از بهر خود زنده‌ست و دارد زندگی